کسش رو تحریک کردم کمی بعد آه و ناله اش بلند
بازیهامون . کم کم حس کردم بدنم تواناییش کم شده و چند باری حین تمرین عضلات پام
هردوتاش میگرفت جوری که تکون نمیخورد . یا مثلا ده قدم میدویدم حس خفگی بهم دست
میداد انگار ریه هام مسدود شده . چندین بار اتفاق افتاد و دیگه تمرین کردن برام واقعا
سنگین شده بود . رفتم آزمایش دادم چیزی مشخص نشد . پیش متخصص اعصاب و روان
رفتم اونجا همه چی برام تموم شد . بیماری MS تشخیص داده شد . پدر مادرم باور نمیکردن .
پیش چندتا دکتر دیگه رفتیم . اونا هم تایید کردن .اینبار مهین سرشو انداخت پایین و اشکاش
شروع کردن به ریختن . واقعا شوکه شده بودم . نمیدونستم چی بگم .مهین ادامه داد مادرم
در عرض 6 ماه بعد از مریضیم به حدی غصه دار شد و افسرده که داشت جلو چشم منو پدرم
و خواهرام آب میشد . خواهرام سر خونه زندگیشون بودن ولی زندگی اوناهم دچار آشفتگی
شده بود . از یه طرف مریضی من از یه طرف افسردگی مادرم . مادرم به سال نکشید
از غصه و استرس به کما رفت و پارسال فوت کرد .مهین زد زیر گریه زاری .مهین کاش
زودتر میمردم و مرگ مادرمو نمیدیدم . تقصیر منه که مادرم مرد . چرا آخه ؟ خودم بس
نیستم مامانمم باید بمیره ؟ پدرم از اون روز 20 سال پیر شده . چشای سیاه براقش که
مثل چشای من بود گود افتاد و کم سو شد . خونوادمون از هم پاشید . پدرم مونده غم
منو تحمل کنه یا مرگ مادرمو . خواهرام عزادار مادرمن و منتظر عزاداری من .نتونستم
تحمل کنم و تو همون پارک بغلش کردم . به پهنای صورت اشک میریختم . نمیدونستم
چطور تحمل میکنه این غمو . درگوشش گفتم غصه نخور. منو که داری . تا همیشه باهات
میمونم . گریش بلندتر شد و منو بیشتر به خودش فشار داد . واقعا یک لحظه جدایی
از مهین برام سخت بود . میخواستم تا همیشه باهاش باشم . مخصوصا الان که میدونستم
فرصت زیادی ندارم . دکترا گفته بودن 6 ماه تا 3 سال زنده میمونه . یعنی الان دوسال
نهایتا فرصت داریم . نمیخواستم حتی یک ثانیشو از دست بدم . همونجا دستشو گرفتم
و گفتم پاشو . گفت کجا ؟ گفتم بریم . رفتیم سمت خونشون و دم در وایسادم .
مهین با تعجب نگام میکرد . پیاده شدم و مهین رو پیاده کردم . رفتیم دم در و زنگ زدم .
مهین هاج و واج مونده بود . پدرش درو باز کرد و با تحکم و خیلی جدی به پدرش گفتم سلام .
امدم این گل دختر رو ازتون خواستگاری کنم .پدرش جواب داد پسر جون برو دنبال زندگیت
من دخترمو به کسی نمیدم . مهین یهو بغضش شکست و گفت پدر کیوان همه چیو میدونه .
نمیدونم بغض مهین از سر ناراحتی بود یا خوشحالی ولی میدونم تا چندین دقیقه سه نفری
جلو خونه مهین ایستاده بودیم .دو هفته کمتر طول کشید که منو مهین سر سفره عقد نشسته
بودیم . خوشحال و فارغ از هر غصه ای . بهم قول داده بودیم راجب بیماریش اصلا حرفی
نزنیم . دنیا مال ما بود و همون شب رسما زندگی شیرین منو مهین شروع شد . زندگی ایی
که هر لحظش عشق بود و دوست داشتن . انگار سیاهی تو زندگیمون نبود . هر شب
عاشقتر میشدیم . و خبری که تقریبا منو و مهین و خونواده هامونو شوکه کرد خبر باردار
شدن مهین بود . واقعا دور از ذهن بود برامون . با صلاحدید پزشک و مراقبت های ویژه
دوران بارداری مهین به خوبی سپری شد و فرشته مشترک من و مهین پا به این دنیای پرغم
گذاشت .مهین کیوان دلت میخواد اسمشو بذاریم پری ؟ یادته هنوز ؟من مگه میشه یادم بره .
ولی پری من فقط تویی . این فرشته کوچولو که کاملا شبیه توئه اسمشو بذاریم پریچهر .
یک سال بعد از تولد پریچهر بیماری مهین شدت گرفت و تو کمتر از 3 ماه از بین ما پر کشید
و رفت و منو پریچهرو تو این دنیا تنها گذاشت . غم از دست دادنش با اینکه هردومون
میدونستیم اون روز زود میرسه خیلی سخت بود . انگار دنیا نصف وزن خودشو برام از
دست داد . ساناز و محمد اگه نبودن سخت میشکستم . ولی شاد بودم .شاد از اینکه
اون دو سال رو با عشق خالص زندگی کردیم . عشقی که بی چون و چرا ایثار همدیگه
میکردیم .عشقی که دیگه نمیدونستم نثار چه کسی بکنم . مهین پری زندگی من بود که
زود امد و زود رفت .مثل برگی در باد …پایاننویسنده کیرمردفکر میکردم که چطور برم
پیشش که خودش اومد و زنگ زد درو باز کردم و تعارف کردم اومد تو نشست و بی
مقدمه گفتم علت سرو صدای تو خونه شما رو کشف کردم با تعجب گفت جدی
گفتم آره دیشب من خیلی تو موضوع دقیق شدم و از نورگیر مراقب بودم که نصف
شب صدای آه ناله شنیدم و فکر کنم صدای خودتون بود یعنی از صدای خودتون
میترسید خیلی خجالت کشید و سرشو انداخت پائین منم که شلوارک پام بود و چیکو
هم تقریبا بیدار. نشستم کنارش و جوری که کیرم قشنگ پیدا بود دست گذاشتم رو
شونش گفتم چیه ؟موردی برا خجالت نیست گفت دیشب کمی فیلمها رو نگاه کردم
خوب مدتیه که تنهام میدونی که چی میگم؟ گفتم
آره دقیقا و نزدیکتر شدم کله چیکو رو مماس باهاش کردم انگار برق گرفتش کمی
کشید کنار و من رفتم جلوتر.
گفت تروخدا نه من خیلی خجالت میکشم اصلا کسی بدن منو ندیده هر کار کردم
نشد که نشد و نذاشت بکنمش.
داشتم عصبی میشدم گفتم میرم حموم و اگه دوست داری ماهواره تماشا کن تا
بیام و رفتم تو رختکن و یواشکی
مراقبش بودم دوش رو هم باز کرده بودم و فکر کرد تو حمومم یک کمی معطل
کرد بعد لیست کانالها رو آورد
رو انتخاب کرد. بعد دیدم کمی یه پاشو آورد بالاتر و ظاهرا مشغول مالوندن
کسش بود و مرتب به در spiceو حموم نگاه میکرد تو دلم به سادگیش خندیدم
و گفتم اگه نمی خواد بده پس چرا اصلا اومده تو خونه من چرا همه جور حرف
میزنه چرا راحت داره خودشو میمالونه ولی نذاشت بکنمش ؟ گفتم حتما باید
در مقابل عمل انجام شده قرار بگیره اینه که تو یه فرصت مناسب خزیدم بیرون
و رفتم پشت مبل البته حوله تنم بود اما جلوش باز و چیکو آزادانه هوا میخورد
روشو که سمت تلویزیون برگردوند بلند شدم و سریع متوجه شد و اول پاشو
آورد پائین و برگشت منو دید یه جیغ کوچولو زد سریع رفتم کنارش صحنه فیلم
هم جوری بود که یه زنه یک کیر سیاه گنده رو کرده بود تو و شدید تلاش میکرد .
رنگش پریده بود و گفت کی اومدید بیرون نفهمیدم؟ گفتم خیلی وقته طفلک
ترسید و گفت بخدا آقا کیوان جنده نیستم
ولی چند روزه اصلا نمی تونم خودمو کنترل کنم . گفتم لازم نیست کنترل کنی
دیگه درنگ جایز نیست کشیدمش تو بغلم
و گفتم تو که دختر تازه بالغ نیستی چیزی ندیده باشی خیلی راحت تو بغلم جا
گرفت و گفت فقط میترسم برچسب
جنده بودن بهم بزنی ؟ گفتم مگه میخوام بگیرمت ! با هم هستیم دیگه همین
اشرف رو می بینی تمام سکس هامون
رو با آبو تاب مینویسیم و میزاریم رو سایت تا دوستان بخونن و لذت ببرن.
باورش نمی شد گفتم بهت نشون میدم
و دستشو گذاشتم رو چیکو کمی مالوندش و دستشو خیس کرد و دوباره
محکمتر مالوندش رفتم سمت کسش خیلی زیاد خیس بود.
راستش هیچوقت اسممو به هیچکی نمیگم . نه اینکه خجالت بکشم . فقط نمیخوام
کسی اسم واقعیمو بدونه . هیچکی پای یه دختر مثه من نمیمونه پس لزومی نداره اسم
واقعیمو بگم …زدم وسط حرفش .من آره اسم واقعیتو میدونم . ساناز بهم گفت .
راستی یه سوال ؟ …. ولی نه هیچی …مهین اینکه چرا اینجوریم ؟ هرجایی ؟ بی
تفاوت ؟من نه نه . سوالم این نیست . ببین معمولا افراد به خاطر چیزی یا اتفاقی
یا کسی تغییر رفتار میدن . آخه ساناز ….مهین ببین کیوان . میشه این بحثو ادامه
ندیم ؟ اصلا نمیخوام راجبش حرفی بزنم . پسرا بعد از سکس دیگه بیخیال فضیه میشن .
بذار یه بار باهم باشیم اگه بعدش هنوز هم دلت خواست همه چیرو بهت میگم ولی
الان نه . چون نمیتونم .من باشه مشکلی نیست . هرجور دلت میخواد .نمیدونم کجا
میرفتم ولی انگار مسیرهای تازه بود . یا شایدم بخاطر حضور مهین بود که برام تازه بود .
حس سبکی داشتم . انگار هیچ مشکلی دیگه وجود نداره . با اینکه سوالات زیادی در
سرم بود ولی برای دونستنش عجله نداشتم . دلم فقط با مهین بودنو میخواست .
با دیدنش هیچ فکر بدی در موردش به ذهنم نمیرسید . با اینکه یک سال اخیر رو
کاملا آزاد و بیپروا زندگی کرده بود ولی انگار هنوز هم معصومیتش رو داشت .
اصلا معصومیت یعنی چی ؟ صرف اینکه از بدنش لذت برده یعنی گناهکاره ؟
یا خبیث ؟ پس تفکرش چی ؟ ذهنش ؟ باورش ؟ تو افکار خودم غرق بودم که
صداش منو به خودم آورد .مهین یه چیزی بگم در موردم فکر بد نمیکنی ؟من نه .
چه فکر بدی . از این بدتر که الان دلم میخواد ببوسمت و تموم لباساتو دربیارم
و سرتاپاتو بخورم ؟مهین (با خنده ) دیوونه . اتفاقا الان میخواستم اینو بگم .
میشه بریم الان ؟یه نگاه بهش انداختم . چشای من مطمئنا برق میزدن . مثل چشمای مهین .
گفتم چیکار کردی با خودت؟ اینکه بذارم درش تمومه! خندید و معلوم بود هنوز
تو مود خجالته اینه که لای پاشو
کامل باز کردم و لباسهاشو درآوردم سینه های قشنگی داشت گرد کامل کمی
افتاده با هاله ای قهوه ای که انگار
با پرگار کشیده بودند خیلی دقیق و یک اندازه سینه هاش خیلی سفت بود کمی
که نوک سینه سو با زبون
تحریک کردم ارضا شد و ناخنهاشو تو بازوم فرو کرد تا کامل بشه سریع بلند شد
و رفت خودشو شست و اومد
تقریبا راحت شده بود نشست پیشم و با شیطنت خاصی گفت حالا تو چیکار میکنی
و اشاره کرد به کیرم گفتم
هیچی میدم بخوریش تا بیاد گفت نه من مال شوهرمم نخوردم گفتم منکه
شوهرت نیستم و رفتم جلو گفت نه هر
کار دیگه گفتم بدت میاد تردید کرد و چیزی نگفت با دست کسش رو تحریک
کردم کمی بعد آه و ناله اش بلند
شد و حسابی تحریکش کردم بعد سریع بلند شدم و گرفتم جلوی دهنش
کرد تو دهنش و وحشیانه مکیدش.
خیلی داغ بود و معلوم بود کفه کفه کمی که ساک زد خودشو محکم پرت کرد
رو مبل و گفت بکن یالا بکن توش تا
دسته فرستادم تو با آه و ناله فقط میگفت بکن بیشتر و من بیشتر تحریک
میشدم و شدیدتر میکردمش. آبم اومد و
همه رو روسینه اش خالی کردم با دیدن آبم اونهم ارضا شد و تکان سختی
خورد بلند شدمو و گفتم راحت
نیستی؟ گفت خیلی! خودارضائی کار کیرو نمی کنه خندیدمو و گفتم اه روت
باز شد گفت ببین یه خواهش حتی به
شوخی هم بهم نگی جنده خیلی بهم بر میخوره گفتم چشم جنده خانم با ناباوری
نگام کرد و یدفعه با کوسن رو
مبل بهم حمله کرد و منم مثلا از دستش در میرفتم الان هر وقت میاد پیشم
حتما چند باری به شوخی بهش میگم
جنده حسابی عصبانی و البته تحریک میشه ضمنا اولین کیسه که بخاطر
سبکیش میتونم سرپا رو کیرم سوارش کنم و هر دو مثل اسب نعره بزنیم
نگاه تو چشاش کردم خندم گرفت . یه حلقه آستین تنش بود و شلوار با روسری .
اونهمه با خشونت رفتار کرده بودیم هنوز روسریش نیفتاده بود . اصلا توجه نکرده
بودیم . روسریشو برداشتم و موهاشو توی صورتش بهم زدم . چشماش خمار
بود . اصلا متوجه خندم نشد حتی . یهو حمله کرد و دوطرف لباسمو گرفت
و کشید . تموم دکمه ها از جا کنده شد و لباسم کامل باز شد . زیر پیرهنیمو
داد بالا و چنگ انداخت توی موهای سینم و دستاشو مشت کرد . درد نسبتا زیادی
داشت ولی اونقد حشری بودم حالیم نشد . امد جلو و از زیر چونم شروع کرد
زبونشو کشیدن تا لبامو و از رو دماغم رد شد رو پیشونیم و رو زانو بلند شد
سرمو چسپوند به ممه هاش . نشست رو پام دوباره و اینبار دست برد سمت کمربندم .
کمربندمو که باز کرد پاشد و منم بلند کرد از سر جام و با شدت شلوارمو درآورد
و شورتمو کشید پایین . کیرمو گرفت تو دستاش و یه دم صدادار کشید و آروم
گذاشت دهنش و چشاشو بست . کیرمو که تو دهنش بود عقب جلو نمیکرد فقط
خودتو خالی کن یدفعه چیکو رو دید که
تمام قد سرپا جلوشه جیغی زد و گفت وای چرا اینجوری؟ کشید عقب و دیدم
میمکید . چشاشو باز کرد و تو چشام زل زد عکس العملمو ببینه
سفتش رو گرفتم و تو دستام فشار دادم . شهوت از حرکاتش میریخت .
آه و نالش کم کم درامد . به خودش میپیچید و بازومو چنگ میزد . کم کم رفتم پایینتر .
نافشو یه زبون زدم و امدم پایینتر . جلوی شورتش خیس شده بود به حدی که خیسی
زده بود اینور شورت نسبتا ضخیمش . با دندون بالای شورتشو گرفتم و آروم کشیدم پایین .
شورتش سفت بود و زیاد نمیومد پایین . طرفین شورتشو گرفت و همزمان که با دندون
گرفته بودم کشیدم پایین . سرشو برد عقب آه بلندی کشید . شورتشو کامل درآوردم
و کف پاهاشو با دستام گرفتم و دادم بالا و از هم باز کردم . کوسش حسابی سرخ
شده بود . معلوم بود در منتها الیه آمادگی قرار داره . اونقدر خون به کس و لبای
کوسش دویده بود که لبای کوسش باد کرده و قرمز شده بود و چوچوله بزرگش
بین لبای کوسش باد کرده بود . ردی از مایع شهوت هم از لای لبای کوسش معلوم بود .
کناره های ساق پاشو اروم بوسیدم و به سمت کوسش متمایل شدم . دیگه به انتهای
رونای بلند و صاف و عضلانیش که میرسیدم میلیسیدم . دستشو گذاشته
بود جلو دهنش و گاز میگرفت که جیغ نزنه